سرمقاله – فضای مناسب بازخواني جنبش دانشجويي

سرمقاله عصرنو 46:
آيت الله سيد محمد موسوي خویيني در اردوي دانشجويان دانشگاه‌هاي فردوسي و علوم پزشكي مشهد، در تحليلي آسيب‌شناسانه از تحركات دانشجويي طي سال‌هاي گذشته فرموده‌اند: « برخي از دانشجويان متأسفانه تحليل نادرستي دارند. زماني كه خاتمي رئيس جمهور مي‌شود، هنوز چيزي نگذشته بحثي به نام عبور از خاتمي را مطرح مي‌كنند. زماني كه فضا را مبهم و تيره و تار مي‌كنيم همين نتيجه حاصل مي‌شود، چرا كه آن قدر فضا را تيره و تار كرده‌ايم كه گويي مي‌خواهيم حكومت را عوض كنيم… البته اين تصوير نادرست واكنشي است به آنچه در تريبون‌هاي رسمي نشان مي‌دهند كه گويي كاملاً بلاعيب است… در نتيجه همين رفتارها دانشجو منزوي مي‌شود و خود را از فعاليت سياسي كنار مي‌كشد. مي‌شود دانشجو هم فعال سياسي باشد و هم منتقد به حكومت اما نه اينكه به فكر ساقط كردن حكومت باشد… لزوماً دانشجو بودن به معناي ضد حكومت بودن نيست، درحالي كه عده‌اي فضايي درست مي‌كنند كه دانشجو يا بايد ضد حكومت باشد يا اين كه وابسته است. يكي از دلايل انزوا هم همين است كه فضاي ورود به حركت‌هاي سياسي را خراب مي‌كنند…»(روزنامة اعتماد ملي:3، شنبه 28 بهمن شماره 303)
آنچه در اين يادداشت مي‌آيد نقد فرموده‌هاي آيت الله سيد محمد موسوي خوئيني نيست زيرا اولاً سخن ايشان به طور كلي و به اجمال ناظر به برخي واقعيات در جنبش دانشجويي ايران طي سال‌هاي اخير است. ثانياً با توجه به شناختي كه از نظرات ايشان داريم تصور مي‌كنيم تحليل ايشان جامع‌تر از آن چيزي بوده كه در مطبوعات منعكس شده است، بنابراين اگر در آنچه منعكس شده نوعي همه‌جانبه نگري مشاهده نمي‌شود، احتمالاً بايد علت را در تنظيم گزينشي خبر جستجو كرد. شايد هم ايشان به اين علت كه با دانشجويان سخن گفته‌اند، سخن خود را منحصر به ضعف‌ها و خطاهاي حركت دانشجويان كرده و اساساً ضرورتي به طرح جوانب ديگر موضوع نديده‌اند؛ از اين رو اين يادداشت كوتاه صرفاً تكمله‌اي اجمالي بر سخنان ايشان است.
در اين كه در جنبش دانشجويي طي سال‌هاي اخير پاره‌اي گرايش هاي ضد نظام وجود داشته‌ است، نبايد ترديد كرد. بهترين شاهد اين مدعا حضور يكي دوتن از فعالان دانشجويي در اروپا و آمريكا و حضور و سخنراني ايشان در پارلمان آمريكا و ملاقات با مقامات سياسي آمريكا و اروپا و دعوت از ايشان براي تلاش و حمايت از تغيير نظام ايران است. در اين واقعيت نيز نمي‌توان ترديد كرد كه گرايش‌هاي راديكال در جنبش دانشجويي بر تيره‌تر شدن و زمينه‌سازي براي برخوردهاي خشونت آميزتر و در نتيجه گسترش دلسردي و انفعال در محيط‌هاي دانشجويي مؤثر بوده است. گمان نداريم دانشجويان ما كه امروز شاهد شرايط ناگوار و فاجعه‌بار داخلي و خارجي كشور هستند، ذره‌اي در افراطي بودن حركت‌ها ترديد به خود راه دهند. اما به همان ميزان كه در وجود گرايش‌هاي افراطي در جنبش دانشجويي طي سال‌هاي اخير نمي‌توان ترديد كرد، بايد در انتساب مسئوليت اين افراطي‌گري و يا دست‌‌كم انحصار اين مسئوليت به دانشجويان ترديد كرد.
دانشجويان در جريان فعاليت‌هاي انتخاباتي دور اول رياست جمهوري خاتمي حركتي كاملاً مدني، آرام و قانوني داشتند. پس از آن نيز تا مقطع بسته شدن روزنامة سلام شاهد حركتي افراطي و يا نشانه‌اي دال بر وجود گرايش‌هاي براندازانه و ضد نظام در دانشگاه‌ها نبوديم. اعتراض دانشجويان به بسته شدن روزنامة سلام آن‌هم به جرم افشاي توطئة سعيد امامي در بستن فضاي آزادي قلم و بيان و انتشار نامه و طرح او كه بعدها عيناً به اجرا درآمد، حركتي براندازانه و افراطي نبود، اما مقابله بي‌رحمانه و قساوت‌بار با آن اعتراض كه امروز ديگر كسي در سازمانيافته بودن و از پيش طراحي شده بودن آن ترديد ندارد، از طرحي فراگير براي راديكاليزه كردن و تحميل خشونت و تنش بر فضاي سياسي كشور به ويژه دانشگاه‌ها حكايت داشت.
يكي از تحليلگران جريان ضد اصلاحات كه تمايل زيادي دارد به عنوان تئوريسين اين جريان شناخته شود و صاحب ستون ويژه در روزنامة برادر كوچكتر نيز هست، روزي در همان سال‌ها نوشت: «هنر يك نظام اين است كه هزينة مخالفت را براي مخالفان خود چنان بالا ببرد كه منتقدانش ميان دو راه تأييد و همراهي و ضديت ومقابله با نظام ناگزير از انتخاب شوند». و بر اين اساس اظهار خوشوقتي كرد كه حاكميت در اين مسير موفق عمل كرده‌ است. آن مقاله كه البته در غوغاي آن روزها نظري را جلب نكرد، از رويكردي كاملاً حساب شده در بخش‌هاي موثر قدرت و حاكميت خبر مي‌داد كه به موجب آن قطبي شدن فضا و راديكاليزه شدن شرايط و گسترش تنش و تشنج را در دستور كار خود قرار داده بود تا هزينة انتقاد از نظام را تا سرحد فعاليت براندازي بالا ببرد و كسي ديگر در اين كشور هوس اصلاحات نكند. حداقل امروز كه اقتدارگرايان مغرور از يكه‌تازي و انحصار قدرت، آشكارا از درايت و تدبير و برنامه‌ريزي حساب شده در ناكام ساختن حركت اصلاحي و پاكسازي عرصة قدرت از اصلاح‌طلبان و يكدست سازي قواي نظام داد سخن مي‌دهند، ديگر نبايد در اين واقعيت كه بحران‌ها و تنش‌آفريني‌هاي سال‌هاي گذشته طراحي شده و سازمان يافته و مديريت شده بوده، ترديد كرد.
البته اين حقيقت را نبايد از نظر دور داشت كه آنان كه از تجربة مبارزات سياسي برخوردار بودند و سرد و گرم اين عرصه را چشيده بودند، همان زمان نيز در سازمان يافته بودن آن حوادث ترديد به خود راه نمي‌دادند. طرح راهبرد آرامش فعال كه از سوي برخي گروه‌هاي اصلاح‌طلب با تجربه و داراي سابقة مبارزات سياسي مطرح شد، دقيقاً براساس چنين شناختي از شرايط و موازنة قوا در آن زمان بود. اما سئوال اينجاست انتظار درك اين واقعيت از دانشجويان كه به اقتضاي سن فاقد تجربه و پختگي سياسي مطلوب هستند تا چه حد انتظاري منصفانه و واقعبينانه است؟ اگر چه در آن سال‌ها برخي همفكران اصلاح‌طلب به علت اين كه دائماً بر آرامسازي و مخالفت با حركت‌هاي راديكال تأكيد مي‌كردند از سوي دانشجويان به شدت مورد انتقاد قرار داشتند و به جذب شدن در قدرت و سازش متهم مي‌شدند و در سخنراني در محيط‌هاي دانشگاهي مورد لطف دانشجويان معترض و خشمگين قرار مي‌گرفتند، اما علي‌رغم اين همه نمي‌توان و نبايد در بارة اين كه دانشجويان چه سهمي در قطبي شدن فضا و تقويت گرايش‌هاي راديكال و به تعبيري ضد نظام گرفتار مبالغه و بي‌انصافي شد.
همگي ما معتقديم دانشجو به اقتضاي سن و عدم قرار گرفتن در پاره‌اي مناسبات اجتماعي آزاد‌تر و در عين حال آرمانگرايانه‌تر و احساسي تر مي‌انديشد و عمل مي‌كند. اين خصوصيات البته اگر با احساس كاذب برتري در درك و آگاهي و نيز پيشتازي نسبت به ديگران همراه شود البته مي‌تواند خطاها و اشتباهاتي را نيز پديد آورد. مگر جنبش دانشجويي ما در گذشته از اين آسيب‌پذيري مصون بوده است؟ همين احساس استغنا و برتري در فهم امور مگر گريبانگير دانشجويان تسخيركنندة لانة جاسوسي نشد و آنان را به افراط و تفريط در پاره‌اي از افشاگري‌ها عليه برخي از شخصيت‌هاي محترم سياسي نكشاند؟ تفاوت تنها در اين بود كه در آن زمان كسي مانند امام وجود داشت كه دانشجويان به عنوان مرجعي فصل الخطاب به او باور داشته و افراط و تفريط‌هاي خود را با درك و صلاحديد او محك بزنند و كنترل كنند. و از ديگر سو دستگاه‌هاي اطلاعاتي موازي و پنهان نيز دست دركار نفوذ در تشكل‌هاي دانشجويي با هدف ايجاد تفرقه و اختلاف در اين تشكل‌ها و در نتيجه زمينه‌سازي و تشويق و تحريك گرايش‌هاي راديكال نبودند. اما در دورة اصلاحات وضع برعكس بود. درحالي كه تلاش‌هاي گستردة اطلاعاتي پنهاني در جريان بود، نه مرجعيتي فكري و سياسي چون امام وجود داشت و نه فرماندهي اصلاحات و نه احزاب مخالف اقتدارگرايي در تدارك راه‌كارهاي مؤثر براي جلب اعتماد بدنة دانشجويي و محدود سازي و جلوگيري از رشد گرايش‌هاي راديكال كه كاملاً جنبة عكس العملي و واكنشي داشت، موفق عمل كردند.
پاره‌اي از احزاب مخالف اقتدارگرايي نيز كه به هر دليل و علت به همراه اصلاح‌طلبان در قدرت حضور نداشتند، به جاي درك شرايط تاريخي، همچنان درگير و گرفتار اختلافات گذشته، با وجود برخورداري از تجربة سياسي كافي، به جاي كمك به انسجام و اعتدال و خنثي سازي توطئه‌هاي در حال انجام، فرصت را براي انتقام تاريخي غنيمت شمرده و در تشديد بدبيني دانشجويان عليه اصلاح‌طلبان انصافاً از هيچ تلاشي فروگذار نكردند. اين تلاش‌ها كه با ظاهر شعار مخالفت و ضديت با وابستگي جنبش دانشجويي به احزاب صورت مي‌گرفت، عملاً هدف تشديد بدبيني و نفي احزاب اصلاح‌طلب را تعقيب مي‌كرد و ايجاد تفاهم و انسجام ميان بخش‌هاي حزبي و سياسي و دانشجويي را در درون جنبش اصلاحي مشكل‌تر مي‌ساخت. پيدايش مرزبندي‌هاي كاذبي نظير اصلاح‌طلبان حكومتي و غير حكومتي را كه جز تفرقه تضعيف اصلاحات نقش و كاركرد ديگر نداشت، بايد محصول چنين رويكردها و عملكردهايي دانست.ناگفته نماند اين تحركات ناخواسته درخدمت كانون اقتدارگرايي قرار مي‌گرفت كه دانشجويان را با شعار اجتناب از آلت دست شدن احزاب همواره از نزديك شدن به احزاب پرهيز مي‌داد. تا پيوند ميان بخش دانشجويي را از بخشهاي ديگر اصلاحات قطع كند. البته برخي از احزاب و مطبوعات اصلاح‌طلب نيز با حمايت از يك جريان و جناح دانشجويي عليه جريان و جناح ديگر عملاً به تشديد اختلاف‌ها و تفرقه‌هايي كه موجد و طراح آن دستگاه‌هاي اطلاعات موازي بودند، مدد رساندند.
متأسفيم از اين كه به علت محدوديت‌هاي موجود در زمينة آزادي بيان واضح‌تراز اين نمي‌توان به بررسي آسيب شناسانة يكي از مهمترين مسائل سال‌هاي اخير پرداخت. اما به هرحال معتقديم اگر قرار است براي دانشجويان سهمي در پيدايش و گسترش گرايش‌هاي راديكال و به اصطلاح ضد نظام مشخص كنيم، اين سهم قطعاً بايد با توجه به عوامل، شرايط و ديگر بازيگران و نقش‌آفرينان عرصة تحولات سال‌هاي گذشته مشخص شود. مي‌دانيم برخي از كساني كه عليرغم آشكار شدن عقيم بودن و ناكارآمدي گرايش‌هاي راديكال هنوز دل در گرو آن دارند و هم برخي از جريان‌هاي سياسي، چندان رضايت و موافقتي با اين تحليل و ارزيابي نخواهند داشت، اما مطمئنيم كه تجربة دو سال اخير فضا و شرايط مناسبي در ميان اكثريت جريان دانشجويي براي قضاوت منصفانه نسبت به حوادث و تحولات سال‌هاي گذشته فراهم آورده است.