سوسياليست‌هاي خداپرست/ مقاله وارده جنبش مسلمانان مبارز به مقاله « ستیز فرهنگی یا همزیستی فرهنگی» عصرنو و پاسخ «خسرو طالب زاده» نویسنده مقاله

عصرنو 46:
جنبش مسلمانان مبارز در نامه‌اي به سردبيري خبرنامه «عصر نو»، در باره بخشي از مقاله‌‌ستيز «فرهنگي يا همزيستي فرهنگي» كه به نقد جريان «خداپرستان سوسياليست» اختصاص دارد، نامه‌اي انتقادي را ارسال داشته است كه ابتدا اين نقد به‌طور كامل ملاحظه مي‌شود و سپس توضيحاتي درباره موارد اشاره شده در اين نامه براي رفع ابهامات نويسنده محترم آن ارايه مي‌گردد:
به نام خدا
سردبير محترم خبرنامه عصر نو، ارگان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران
با سلام
در شماره 35 مورخه 17 مهر 85 خبرنامه، در بخش دوم مقاله «ستيز فرهنگي با همزيستي فرهنگي» به قلم اقاي خسرو طالب‌زاده مطلبي درباره خداپرستان سوسياليست آمده است كه مستند به هيچ سند و شاهد تاريخي نيست و به كلي دور و بلكه اساس متضاد با واقعيت امر است.
علي هذا براي آگاهي ايشان و خوانندگان عصر نو از ديدگاه‌ها و مواضع جريان مزبور شرح مختصر زير جهت درج در آن نشريه تقديم مي‌شود.
در آن مقاله چنين آمده است: «گروه‌هاي مبارزاتي نظير سازمان مجاهدين يا خداپرستان سوسياليست سرخورده از گفتمان ديني سنتي و متاثر از دو گفتمان نهضت آزادي و شريعتي، به گونه‌اي بازتوليد جريان ماركسيستي در حوزه مذهب بودند و به لحاظ مشي و بينش سياسي و عقيدتي چارچوب‌هاي كليدي و ايدئولوژيك چپ ماركسيستي به ويژه به لحاظ مشي مبارزه، سازماندهي و قالب‌بندي كنش سياسي ماركسيستي را پيروي مي‌كردند.»
نويسنده محترم حتي اگر مراجعه‌اي سطحي به تاريخچه تشكيل و فعاليت‌هاي اين گروه و آثار مكتوب آنها مي‌نمودند، مطلقا به هنگام صدور احكامي قطعي درباره خداپرستان سوسياليست و ادامه‌دهندگان آنها تا امروز تامل بيشتري مي‌كردند. ضمن دعوت ايشان به مطالعه آثار دكتر محمد نخشب بنيانگذار، متفكر و تئوريسين اين جريان و در ادامه آن نوشته‌هاي دكتر حبيب‌الله پيمان و همچنين نشريات وابسته به جمعيت آزادي مردم ايران، حزب مردم ايران و جنبش مسلمانان مبارز كه متواليا ادامه جريان خداپرستان سوسياليست بوده و هستند، نظر ايشان را به نكات زير جلب مي نمايد:
1- نهضت خداپرستان سوسياليست در سال 1322 شمسي پايه‌گذاري شد، يعني 19 سال پيش از تاسيس نهضت آزادي و 25 سال پيش از آنكه دكتر شريعتي فعاليت فكري خود را در مشهد و حسينيه ارشاد آغاز كند و لذا شائبه هر نوع تاثيرپذيري از اين دو، دست‌كم تا آغاز دهه 40، به كلي منتفي است. ممكن است گفته شود نوشته‌هاي مهندس بازرگان در همان دهه در دسترس بوده است و خداپرستان سوسياليست از آن منابع تغذيه كرده‌اند. بي‌آنكه بتوان هر نوع علايم ميان آگاهي‌ها و معرفت‌هاي مختلف را انكار نمود. تفاوت ميان بينش فكري، اجتماعي و سياسي خداپرستان سوسياليست در دهه 20 و 30 با انديشه‌هاي مهندس بازرگان آن‌قدر برجسته و مشخص است كه هرگونه نسبتي را ميان اين دو نفي مي‌كند.
2- دكتر شريعتي زماني كه در مشهد دانشجوي دانشگاه بود به خداپرستان سوسياليست پيوست و تا قبل از عزيمت به فرانسه براي ادامه تحصيل عضو حزب مردم ايران بود وي از انديشه‌هاي نخشب و خداپرستان سوسياليست عميقا تاثير پذيرفت. معيارهاي فكري وي در همين دوره تحت تاثير خداپرستان سوسياليست شكل گرفت به‌طوري كه ترجمه كتاب «ابوذر» جوده‌السبعار را با عنوان «ابوذر، خداپرست سوسياليست» را منتشر نمود. به علاوه ايده محوري عرفان، برابري و آزادي، جز توسعه و تفصيل آمده، «سوسياليسم و دموكراسي بر پايه خداپرستي» كه خداپرستان سوسياليست مطرح و تبليغ مي‌كردند نيست، همچنين شريعتي در بيان تلازم ميان سوسياليسم و دموكراسي و نقدهايي كه به سوسياليسم ماركس (ماترياليستي) و دموكراسي سرمايه‌داري دارد. عينا متاثر از انديشه‌هاي محمد نخشب و خداپرستان سوسياليست در همين موارد بوده است.
3- نوشته‌اند خداپرستان سوسياليست، بازتوليد جريان ماركسيستي در حوزه مذهب بوده است. البته ابتدا بايد از ايشان درخواست دليل، سند و بينه كنيم و بعد به بررسي و نقد دلايل ايشان بپردازيم. در برابر اين ادعاي به كلي دور از واقع ايشان را به مطالعه نقدهاي بنيادي كه دكتر نخشب از ماترياليسم فلسفي، ماترياليسم تاريخي و سوسياليسم حاكم بر جامعه شوروي در كتاب‌هاي بشر مادي، نزاع كليسا و ماترياليسم و فرهنگ واژه‌هاي اجتماعي كرده است راهنمايي مي‌كنيم.
4- ايشان نوشته‌اند خداپرستان سوسياليست… به لحاظ مشي و بينش سياسي و عقيدتي، چارچوب‌هاي كليدي و ايدئولوژيك ماركسيستي به ويژه به لحاظ مشي مبارزه، سازماندهي و قالب‌بندي كنش سياسي، ماركسيستي را پيروي كرده‌اند.
علاوه بر تضادهاي عقيدتي در بنيان‌هاي فلسفي كه خداپرستان سوسياليست با ماركسيست‌ها (حزب توده) داشتند و مطرح نمودند به لحاظ مشي و بينش سياسي يادآور مي‌شويم كه خداپرستان سوسياليست، از آغاز فعاليت يكي از چند نيروي فعال و اصلي نهضت ملي به رهبري دكتر محمدمصدق بودند و جمعيت آزادي مردم ايران يكي از 4 حزب عمده و موتلف نهضت ملي بود. لذا نسبت آنها با حزب توده (تنها جريان ماركسيستي) آن زمان در ايران همان نسبتي بود كه ميان مشي و بينش سياسي نهضت ملي و آنها وجود داشت. اگر بتوان نهضت ملي و دكتر مصدق را به لحاظ مشي و بينش سياسي دنباله‌رو حزب توده معرفي كرد، همين را در مورد خداپرستان سوسياليست مي‌توان مدعي بود و اثبات كرد.
انتقادات ريشه‌اي نظري، ايدئولوژيك و سياسي خداپرستان عليه مواضع فكري و سياسي حزب توده در همان دهه 20 آن‌قدر قوي و موثر بود كه روزنامه مردم ارگان مخفي آن حزب سعي كرد با زدن مارك وابستگي به امپرياليست‌‌هاي انگليسي، هواداران خود را در برابر تاثيرپذيري از آن نقدها بيمه كند.
5- به لحاظ قالب‌بندي سازماني هم هرگز تشابهي ميان اين دو جريان وجود نداشته است. هم آن زمان – در كتاب «حزب چيست» محمد نخشب و هم بعدها در سلسله مقالاتي كه با عنوان اصول كار تشكيلاتي به قلم دكتر حبيب‌الله پيمان در نشريه امت چاپ مي‌شد و مكمل آنها در 4 دفتر در سال 61 انتشار يافت، اصول و مناسبات درون تشكيلاتي نوع لنيني كه برخي گروه‌هاي غيرماركسيست هم تبعيت مي كردند، بر مبناي مباني فكري و ارزشي تفكر توحيدي به تفصيل به نقد گذاشته شده است.
6- نهضت خداپرستان سوسياليست و سازمان‌ها و گروه‌هاي تداوم‌بخش آن طرز فكر، با وجود مرزبندي واضح با جريان‌هاي ماركسيستي، هرگز عرصه رقابت و نقد فكري و سياسي با آنها را براي قرار گرفتن در ميدان «تقابل و ضديتم ترك نگفتند.
7- لازم به تاكيد است كه از تاثيرگذاري تعاليم ماركس بر انديشه‌هاي چپ مذهبي ايران هرگز قابل انكار نيست زيرا ماركسيسم يكي از انديشه‌هاي تاثيرگذار عصر مدرن است اما نه به اين معنا كه همگان به دنباله‌روي از آن كشيده شوند. روشنفكران مسلمان از چپ و راديكال تا ميانه و ليبرال و محافظه‌كار، خود را موظف به بازتعريف مقولات ديني در قالب زبان و انديشه‌هاي مدرن دانسته‌اند. به‌طوري كه مي‌توان، بازتعريف انديشه ديني در زبان و انديشه مدرن را مرز ميان سنت‌گرايي ديني و نوانديشي ديني شمرد. اختلاف مشي فكري و سياسي جريان‌هاي اسلامي نوانديش در اين است كه اولا چه تعريفي از دين را مبناي تفكر مذهبي (اسلامي) خويش قرار داده‌اند و ثانيا آن مبناي ديني را در قالب كداميك از نظريه‌ها و فلسفه‌هاي مدرن يا تركيب و سنتزي از آنها بازتعريف كرده‌اند و يا بعضا با افزودن ابتكارات و ايده‌پردازي‌هاي خود، تركيبي جديد پديد آورده‌اند.
چنانكه نخشب، متفكر و نظريه‌پرداز خداپرستان سوسياليست با نقد مذهب كليسايي (نماد دين سنتي) و مباني فلسفي و تاريخي ماركسيسم از يك سو و نقد متقابل سوسياليسم منهاي دموكراسي و دموكراسي منهاي سوسياليسم، تركيب (سنتز) جديدي را كه همان سوسياليسم دموكراتيك بر پايه ايمان و فلسفه خداپرستي است، ارايه كرد.
8- يك ويژگي نوانديشي ديني، بازسازي و بازتعريف انديشه ديني در قالب زبان و مفاهيم مدرن و در پاسخ به پرسش‌ها و نيازهاي عصر جديد است. بديهي است كه از ميان مفاهيم و مكتب‌هاي فكري و اجتماعي، هر جريان همان را كه با ماهيت و سمت‌گيري فكري اجتماعي تعاليم ديني موافقت دارند، به كار مي‌برند. خداپرستان سوسياليست، شريعتي و جريان‌هاي ادامه‌دهنده اين راه، بر اساس باور به توحيد، آزادي، برابري و عدالت اجتماعي، به عنوان اصول بنيادين اسلام، سوسياليسم و دموكراسي مبتني بر اخلاق و ارزش‌هاي ديني را شعار سياسي و اجتماعي چپ مذهبي قرار دادند. شريعتي، همانند نخشب به سوسياليسم ماركسي، استاليني و دولتي انتقاد داشت و نفي مي‌كرد، اما از باور به سوسياليسم به عنوان يك آرمان انساني و اخلاقي به شرط همراهي با آزادي و دموكراسي عدول ننمود. ضمن آنكه در بازتعريف و ارايه تبيين نو از انديشه‌هاي مذهبي از مكتب‌هاي غربي نظير، اگزنسياليسم سارتر، هايدگر، كيركه گارو فلسفه هگل و فلاسفه انتقادي و مكتب فرانكفورت و نيز ماركسيسم سود جست.
روابط عمومی جنبش مسلمانان مبارز
توضيحاتي درباره مقاله «ستيز فرهنگي يا همزيستي فرهنگي» در پاسخ به نامه مورخ 6 / 9 85 13روابط عمومي جنبش مسلمانان مبارز
1- از دقت و توجه و مسووليت‌شناسي نويسنده محترم در قبال جريان‌هاي فرهنگي و فكري معاصر صميمانه تشكر مي‌شود و بي‌شك در گفت‌وگو و نقد دايمي و پايدار است كه مي‌توان پرده از حقايق و واقعيت‌هاي تاريخ برداشت. در همين جا صميمانه نيز از حكم قاطع نويسنده در اعلام اين‌كه اين مطلب «مستند به هيچ سند و شاهد تاريخي نيست» گلايه مي‌شود كه چاپ نقد منصفانه را رها كرده و به نفي سرسختانه پرداخته تا شايد بر اهميت و حساسيت توضيحات و ديدگاه خود بيفزايد. با اين مقدمه توضيحات اصلي ارايه مي‌شود.
2- آنچه نويسنده محترم درباره تقديم و تاخر تاريخ تشكيل گروه سوسياليست‌هاي خداپرست يا «حزب آزادي مردم ايران» به رهبري مرحوم محمد نخشب نوشته‌اند، كاملا صحيح و واقعي است.
گرچه برخلاف نظر روابط عمومي جنبش مسلمانان مبارز، سوسياليست‌هاي خداپرست تا سال 1330 فاقد حزب و تشكيلات سياسي مستقل بوده و در آن سال به عنوان ايران كه يكي از احزاب جبهه ملي اول بود، فعاليت مي‌كردند و در آن سال به عنوان يك جمعيت مستقل اعلام موجوديت كردند، مع الوصف از نظر زماني، تاسيس آن مقدم بر تاسيس و تداوم فعاليت نهضت آزادي و اقدامات دكتر شريعتي است. اما نويسنده را به اين نكته توجه مي‌دهم كه مقاله «ستيز فرهنگي يا همزيستي فرهنگي» تاريخ جريان‌هاي فكري و فرهنگي با رعايت تقدم و تاخر زماني آنان نيست، بلكه غايت ضمني اين مقاله تحليل دو جريان كلي ستيز يا همزيستي فرهنگي با ارجاع به گفتمان‌هاي غالب در دوره معاصر است. به عبارت ديگر تاكيد و توجه بر گفتمان‌هاي فرهنگي است نه بر جريان و گروه‌هاي فرهنگي. اين دو نكته بسيار متفاوت و متمايز است. به عنوان نمونه تفكر و ديدگاه مرحوم مهندس مهدي بازرگان در ايران به عنوان گفتمان علمي ـ ديني با گرايش پوزيتويسمي خاص شناخته شده و در اين مقاله از آن نام برده شده است. اما به خوبي بارز و مشهود است كه تاريخ ديدگاه و تبار انديشه‌اي كه در ايران كوشيده است تا بين علم جديد (seience) و دين تلفيق و سازگاري ايجاد كند و با استناد به روش‌ها و قواعد علمي، گزاره‌هاي ديني و اخلاقي را ثابت كند، محدود به بازرگان نيست و تاريخ و تبار اين رويكرد به دوران مشروطه بازمي‌گردد. به عنوان مثال و به‌طور مشخص، در دهه 20، «انجمن تبليغات اسلامي» به هدايت و رهبري دكتر محمود شهابي و نيز مجله «دين و دانش» دو جريان مهمي هستند كه اين رويكرد را در ايران در قالب نهاد و مجله بنا نهادند و به تقويت و توسعه آن كوشيدند. تفكر و رويكرد مهندس بازرگان بي‌شك از همه اين جريان‌ها و نهادها تاثير پذيرفته است. اما گفتمان علمي ـ ديني به بازرگان و جريان نهضت آزادي شهره است. زيرا گفتمان غالب و موثر در دهه 40 ـ گفتمان علمي ـ ديني بازرگان است.(مرحوم بازرگان بعد از شهريور 1320 انجمن‌هاي اسلامي را تشكيل داد و الزاما از آنها تاثيرپذيري نداشته است ).
جريان خداپرستان سوسياليست اگرچه در دهه 40 رمق و توان فكري و تشكيلاتي خود را به تحليل برد و برخي از فعالان آن مانند مرحوم دكتر سامي و دكتر پيمان در سال 47 تحت عنوان جاما (جشن آزاديبخش مردم ايران) و در قالب اين نهاد به فعاليت خود ادامه دادند، اما اين گرايش و جريان متاثر از گفتمان‌هاي غالب به ويژه ماركسيسم و گفتمان بازرگان و گفتمان انقلابي شريعتي بود به همين دليل جريان خداپرستان سوسياليست در ذيل گفتمان‌هاي برتر علمي ـ ديني و انقلابي ـ ديني و متاثراز آن بود كه اولي را گفتمان بازرگان و گفتمان دوم را شريعتي به اوج رساند. اين جريان نتوانست كمتر از يك دهه به عمر خود تداوم بخشد زيرا خرده گفتماني بود كه توان و ويژگي‌هاي تبديل شدن به گفتمان را نداشت جريان خداپرستان سوسياليست متاثر از گفتمان علمي ـ ديني (بازرگان) و گفتمان انقلابي و به ويژه گفتمان چپ راديكال ماركسيستي با گرايش مذهبي بود. محمد نخشب در جزوه «حزب چيست» در تبيين «چه بايد كرد؟» در آن نوشته، «تنها و تنها از راه مبارزه دامنه‌دار و وسيع محرومين اجتماع و قيام ناراضيان اين مرز و بوم است كه كار يكسره خواهد گشت و به اين رژيم منحوس طبقاتي و به اين روابط اقتصادي و سياسي ظالمانه، پايان داده خواهد شد. چه بايد كرد؟ مبارزه بايد كرد. » (1)
در جاي ديگر در بيان مفهوم سوسياليسم مي‌گويد:
«سوسياليسم مي‌خواهد آزادي اجتماعي و همگاني را به جاي آزادي عده‌اي معدود، استقلال اكثريت خلق به جاي اسارت آنها در زير يوغ خدايان پول، عدالت و برابري به جاي ظلم و اختلاف طبقاتي، حكومت كار و تقوي و فضايل انساني به جاي حكومت پول و ريا و ظاهرسازي، برگزار گردد».
از نظر همه سوسياليست‌ها انتقاد و در عين حال تاكيد مي‌كند: «از نظر همه سوسياليست‌ها، رها ساختن وسايل توليد سنگين و متمركز از قيد اختيارات افراد و واگذاري آنها به اجتماع يك امر حتمي و غيرقابل اجتناب تلقي شده است.»(2)
اين ديدگاه‌ها به خوبي نشان مي‌دهد: زيربناي فكر گروه سوسياليست‌هاي خداپرست همان گفتمان ماركسيسم البته با نقد مباني ماترياليسم فلسفي است و مذهب و دين صورت اين انديشه و تفكر است. در اين‌كه سوسياليست‌هاي خداپرست از گفتمان سنتي سرخورده بوده‌اند، ظاهرا نويسنده محترم ايرادي به مقاله ندارد و آن را «مستند به اسنادي» مي‌دانند. اما در مورد اين‌كه گفتمان سوسياليست‌هاي خداپرست تحت تاثير گفتمان علمي ـ ديني كه نماد برجسته آن بازرگان و گفتمان انقلابي ـ ديني كه نماد آن شريعتي است، از منظر تاريخي اشكال دارند كه بر مبناي مطالب ياد شده منظور تاثيرپذيري آن از گفتمان‌ها است نه اشخاص. خود اشخاص هم در دوران گفتمان‌ها ممكن است تمامي خصوصيات كلي گفتمان را برخوردار نباشند، اما جزيي از كل گفتمان محسوب مي‌شوند.
3- نويسنده محترم اظهار كرده‌اند كه جريان سوسياليست‌‌هاي خداپرست در بازتوليد جريان ماركسيستي در حوزه مذهب نبوده است و براي اثبات آن نقدهاي دكتر نخشب از ماترياليسم فلسفي، ماترياليسم تاريخي و سوسياليسم حاكم بر جامعه شوروي را به عنوان سند و دليل مطرح كرده‌اند.
ادعاي عنوان شده در مقاله «ستيز فرهنگي يا همزيستي فرهنگي» اين نبوده است كه جريان «سوسياليست‌هاي خداپرست» ماركسيست هستند و انديشه و مرام ماركسيسم را در ايران پيروي و تبليغ مي‌كردند، بلكه نوشته شده است بازتوليد جريان ماركسيستي در حوزه ماركسيسم ايراني بوده‌اند. مفهوم بازتوليد به معناي تقليد و تكرار يك انديشه يا فرهنگ نيست.
كما اين‌كه مكتب فرانكفورت بازتوليد ماركسيسم متناسب با جامعه صنعتي و مدرن غرب است كه در دهه 30 تا 70 عرضه شد كه با رويكردي انتقادي به آن، معتقد بود كه ماركسيسم ارتدكس اهميت فرهنگ مردن به عنوان عامل كنترل و سلطه را در نظر نگرفته است. لذا همان‌گونه كه اين مكتب بازتوليد ماركسيسم در زمان و مكان ديگري است، جريان سوسياليست‌هاي خداپرست هم بازتوليد نقد اين جريان به انديشه ماترياليسم فلسفي و تاريخي و «سوسياليسم موجود» به معناي خروج اين انديشه از گفتمان ماركسيستي نيست كما اين‌كه نقد جريان‌هاي ديگري ماركسيستي مانند گروه رنجبران و پيكار و چريك‌هاي فدايي و ديگران كه گرايش‌هاي مائوئيستي يا ضد شوروي يا ضد حزب توده داشتند، بازتوليد ماركسيسم و سوسياليسم با قرائت‌هاي خاص خود بودند.
4- نويسنده محترم بدون دليل ميان ماركسيسم و حزب توده خلط كرده و آنان را يكسان و همزاد پنداشته است و به همين دليل در افتراق ميان مشي مبارزه و بينش سياسي و سازماندهي جريان سوسياليست‌هاي خداپرست با ماركسيست‌ها بر افتراق اين جريان با حزب توده تاكيد مي‌ورزد. در حالي كه اين جريان در انديشه و روش متاثر از ماركسيسم ايراني بود، البته با تحفظ تمايزات مذهبي خود با آن.
اين جريان در شيوه مبارزه طبقاتي و تاكيد بر ظرفيت كارگران و محرومان جامعه به عنوان نيروي پيشرو و انقلابي و تغيير در مناسبات و روابط توليد است. در مصوبه اولين كنگره حزب مردم ايران در اين باره آمده است:
«سوسياليسم تحققي برخلاف افكار عجزآوري كه مقدرات اجتماعي انسان‌ها را صرفا عوامل ديگري مستقل از اراده و خواست آگاهانه آنها مي‌دانند، معتقد است كه هر جامعه‌اي با بسيج نيروهاي خلاقه انسان‌هاي زحمتكش و اسير، با تقويت نيروهاي حق‌طلبي و عدالت‌خواهي و تشكل منطقي دهقانان، كارگران و ساير زحمتكشان يدي و فكري و نيرومند ساختن قدرت اجتماعي مردم، قادر است به سوي استقرار حاكميت و مالكيت اجتماع بر وسايل توليد و روابط اقتصادي و سياسي و ايجاد يك جامعه فارغ از استثمار انسان از انسان پيشروي نمايد.»(3)
آشنايي اجمالي با گرايش و ديدگاه جبهه ملي و دكتر مصدق به خوبي ثابت مي‌كند كه به چه ميزان ادبيات و گرايش سياسي و فكري آن با ادبيات و ديدگاه اين بيانيه متفاوت است. اگر گروه سوسياليست‌هاي خداپرست نتوانستند با جبهه ملي دوم همكاري مستمر و راهبردي داشته باشند به گفته خودشان به اين دليل بوده است كه «جناح راديكال (جبهه ملي سوم) معتقد بود كه با آغاز مجدد سركوب و محو همان اندك آزادي‌هاي سياسي، بايد حزب هم مشي مبارزاتي خود را عوض كند و راه و روش قهرآميز و تدارك انقلاب را به عنوان وظيفه اصلي خود بپذيرد.»(4)
گرچهمطالب فوق خلاف واقعيت‌هاي تاريخي است و جبهه ملي سوم ائتلافي از نهضت آزادي، جامعه سوسياليست‌هاي نهضت ملي، حزب ايران، عده از عناصر مستقل جبهه ملي دوم به همراه اين تشكيلات بود، كه جز بخش كوچكي از آنها تقريبا هيچيك معتقد به « راه و روش قهرآميز و تدارك انقلاب » نبودند، مع الوصف همين مطالب نشانه اختلاف روش‌هاي تشكيلاتي و مشي مبارزاتي سوسياليست‌هاي خداپرست با جبهه ملي بود.
از نظر ش سازماندهي اين گروه متاثر از گروه‌هاي ماركسيستي و ايجاد نوعي سانتراليزم بود كه شاخه‌هاي مختلف با مرام‌نامه مشخص داشت كه بهترين شيوه و الگو براي ايجاد تشكيلات سياسي و مبارزاتي در آن زمان با همه معايب و آسيب‌هاي ساختاري و فرهنگي بود. البته محمد خشب به شيوه سانتراليزمي اعتقاد داشت كه «افراد و قشرهاي مختلفه حزب در حالي كه خود را الهام‌بخش مركزيت حزب و مركزيت حزب را منبعث و مجري منويات حزبي خود مي‌دانند، در عين حال به مركزيت حزب به صورت ستاد عالي فرماندهي نگاه مي‌كنند كه دستورات قاطع و صريح او را در تمام قسمت‌ها، با كمال فداكاري و از خودگذشتگي بايستي به مرحله اجرا گذارند».(5)
به ترتيب برخلاف آنچه نويسنده اين نامه مي‌پندارد اسناد و شواهد زيادي وجود دارد كه اين ادعا را ثابت مي‌كند كه جريان سوسياليست‌هاي خداپرست جرياني بازتوليد شده از درون انديشه ماركسيستي با دغدغه‌هاي ديني و اعتقاد و باور توحيدي بود. اين نقد از ارزش مبارزه و كوشش و درد و رنجي كه موسسان و ادامه‌دهندگان راه مرحوم نخشب در دهه‌هاي 30 و40 براي رهايي ملتي از يوغ استبداد و بي‌عدالتي بر خود حمل مي‌كردند و براي آن جهاد مي‌كردند، نمي‌كاهد.
پي‌نوشت:
1- سوسيال دموكراسي ديني: محمد نخشب و خداپرستان سوسياليست، مرتضي كاظميان، تهران: كوير، 1383، ص 118.
2- همان، ص 80.
3- همان، ص 175.
4- همان، ص 65.
5- همان، ص 128.