عصرنو 45:
گراني در فرهنگ حاكم بر جامعه واژهاي منفور و اثري مذموم اما حقيقتي غيرقابل انكار دارد. نه آنان كه گران ميفروشند با مركب رضايت به سراي نيكبختي و اقبال ميروند و نه آناني كه گران ميخرند با رضايت و راحتي دست به جيب ميبرند، اما معمولا حاصل بيتدبيري تصميمگيرندگان امور جامعه، به وقوع بحران ميانجامد.
تدبير در مهار گراني و سامان دادن امور در اين مسير به ميزاني كه سخت است، دو چندان حلاوت دارد و رضايتآفرين و اقبالساز. از عمدهترين آرزوهاي حاكميت و نيز از ابتداييترين نشانههاي صلاحيت و مديريت متوليان كشور در اين مساله، نظارت و كنترل قيمت كالاها و خدمات به ويژه كالاهاي مورد نياز عموم جامعه است. اگر به هر دليل زميني يا آسماني، داخلي يا خارجي، ديو خفته گراني سر بر آورد، اولين گروهي كه زير دست و پاي او له ميشود اقشار كم درآمد و آسيبپذير جامعهاند و سپس ديگران، آسياب به نوبت! پس از همين رو است كه قدم اول در برخورد با مساله گراني قبول واقعيت و شهامت اعتراف به وجود آن از سوي مسوولان جامعه است. ناله و سوگند دروغ براي ناديده انگاشتن گراني ناشي از بيتدبيري خود آتش گراني را شعلهورتر ميكند و پاك كردن صورت مساله يا شوت توپ تقصير به زمين ديگران يا سبك شمردن و مهم ندانستن آن، بحران را تشديد و رگههاي ناراستي و حقيقتگريزي اين دسته از مسوولان را نمايان ميكند.
اينان پس از ايجاد موانع گوناگون بر سر راه دولت اصلاحات، با برگزاري انتخابات مسالهدار مجلس هفتم قريب به 3 سال است كه اركان قدرت و اختيار امكانات كشور را يكي پس از ديگري در يد جريان مخالف اصلاحات قرار دادهاند و پس از انتخابات رياستجمهوري نهم و روي كار آوردن احمدينژاد به بركت امدادهاي ويژه براي اولين بار پس از 27 سال حاكميت يكدست خود را بر تمام اركان قدرت گسترده و در عمل با اين انتخابات تمامي نهادهاي انتخابي را نيز به تصرف جريان اقتدارگرا درآوردند، همچون همه نهادهاي انتصابي. اينك بر كسي پوشيده نيست كه ديگر هيچ نيرويي غير اينان در هيچ جايگاه تصميمگيري و اجرايي وجود ندارد. شايد خاطرجمعي نسبت به ايجاد چنين شرايطي بود كه آقاي احمدينژاد، نامزد استتار شده جريان اقتدارگرا در انتخابات رياستجمهوري گذشته هر مشكلي به ذهنش خطور و در حضورش طرح ميشد، با جسارت به زبانش حلشدني جاري ميگشت. آري اين جماعت 8 سال دشمني با اصلاحات را از سر دلسوزي براي معاش مردم عنوان ميكردند و… سر آخر نيز قول دادند نفت را بر سر سفره مردم بياورند. دست رانتخواران را از بيتالمال كوتاه كنند و عزت به عزلت خوانده شده مردم را بازآفريني و به جامعه ارزاني فرمايند و به فوريت مردم را از ديار مشكلات به قله شوكت و عظمت و رفاه برسانند. چون چوب مشكلات اجرايي را همواره بر درخت ديده بودند نه بر پاي خود، به ساحل سعادت رساندن ملت و رتبه اول نمودن كشور را نيز بخش كوچكي از وظيفه خود دانسته و اسب آرزو را براي حل مشكلات جهان! زين كردند و به تعامل و تساهل دوران اصلاحات پشت كردند و بر طبل مقابله كوفتند. آتش هولوكاست را افروختند تا شرف نداشته نانجيبان غاصب را در دنيا بسوزانند. وعده توليد انرژي هستهاي صلحآميز و فروش ارزانقيمت آن به كشورهاي اسلامي دادند تا متكبران زورگو را بترسانند و به انزوا بكشانند؟! جالب آنكه اين مردان استثنايي كه معجزات هزاره سوم ميخوانندشان، ميگويند روزانه از نقاط مختلف جهان، هزاران نامه دريافت كرده تا نسخه حل مشكلات آنها و رمز و رهاييشان از قيد گرفتاري برايشان بفرستند. اما درماندهاند از آنچه امروز گريبان جامعه خودشان را گرفته و كشور را به التهاب كشانده است. نه تنها بر سر سفره مردم نفت و حتي بوي نفتي به مشام نرسيد، كه دود گراني اشك به چشم بسياري جاري كرده است.
تا به امروز رانتخوار يا مفسد اقتصادي معرفي نشد كه يا وجود نداشته يا در اردوگاه خودشان است كه مصلحت به افشا نميدانند.
آنچه كه از دولت گذشته به ارث رسيد در بعد اقتصادي تورم 11 درصد، صندوق ذخيره ارزي با نقدينگي متعادلي؟ دلار و متعادل در روابط بينالملل بود بهگونهاي كه سال 2001 به عنوان سال گفتوگوي تمدنها در سازمان ملل به پيشنهاد آقاي خاتمي تصويب شد و كشورها براي دعوت از خاتمي از همديگر سبقت ميگرفتند و… گراني لجام گسيخته و كمرشكن فعلي نه توطئه دشمن و نه حاصل حادثهاي غيرمترقبه است، بلكه آنچه امروز گريبان كشور را گرفته صداي دهلي است كه دولت نهم خود بر آن نواخته، از جمله:
1- برداشت بيرويه از حساب ذخيره ارزي.
2- دخالت در سيستم بانكي و كاهش دستوري نرخ سود.
3- تزريق نقدينگي به جامعه.
4- بيانضباطي در سياستهاي مالي دولت.
5- بلندپروازيهاي مالي دولت و افزايش حجم پول.
6- اختصاص اعتبارات بيضابطه از بانكها براي طرحهاي به اصطلاح زود بازده.
7- تصويب جداگانه رقمي درحدود 18 هزار ميليارد ريال براي صلح جهاني زود بازده، در سال 85.
8- تشديد واردات و ادامه بيرويه آن.
9- انتقال درآمد به خدمات و كالاهاي غيرقابل تجارت.
10- تضعيف بخش خصوصي از طريق دخالتهاي غيرضروري.
11- عدم برابري منطقي عرضه و تقاضا و بالنتيجه افزايش غيرمنطقي قيمت كالاها و خدمات.
12- تعليق در فعاليتهاي توليدي كه به جاي تقويت توليد سيل افزايش تقاضا را فراهم كرد.
آري اين همه آسيب در حالي است كه كشور براي خدمت آقايان، كاملا فراهم بوده، نه تنها قواي سهگانه بلكه تمامي اركان انتخابي و انتصابي نظام بهطور يكدست و در كنار قدرت، با آنان هماهنگ بوده است! كشور نيز به دليل افزايش جهاني بهاي نفت، بالاترين درآمد ارزي تاريخ خود را داشته (44 ميليارد دلار در سال 1385) و دستاورد قدرتطلبان يكهسالار كه مدعي بودند «از جنس مردم»اند، براي مردم بحران گراني بوده، بحراني كه از بحران بيتدبيري در ديگر امور نيز خبر ميدهد و نشانه شكست يكدستسازي ساختگي و دستوري حكومت و حاكميت نيز بهشمار ميرود.
بحراني كه اينك دولت را نه تنها از بردن درآمد نفت، كه از رساندن تخممرغ، گوجهفرنگي و سيبزميني سر سفره مردم هم عاجز و ناتوان كرده است. كشوري كه با 300 روز آفتابي در سال و ميليونها هكتار زمين قابل كشت و آبي كه فقط سالانه 25 ميليارد مترمكعب آن از رودخانههاي كشور هدر ميرود و توان جذب و استفاده از آن نيست و اين روزها نسبت به ديگر كشورها سخاوتمندانه حاتمبخشي نيز ميكند، غرق نعمت و كفران نعمت است. كشوري كه ميرفت با حركت اصلاحي مردم و دولت اصلاحات به پيشگامي سيدمحمد خاتمي، در مسير توسعه سياسي و توسعه اقتصادي قرار گرفته، زخمهاي كهنه اين ملك و ملت را درمان كند.
گرچه آب رفته به جوي بازنميگردد و امكان ايجاد شرايطي مانند شرايط زمان آغاز كار دولت نهم براي كشور كه با تلاشهاي مجلس ششم و دولت خاتمي و دولتهاي قبلي، متحقق گشته بود، با بلايي كه اين نو دولتمردان بيتدبير كابينه احمدينژاد و حاميان قدرتمند آنان بر كشور وارد كردهاند، محال است، محال، اما ما همچنان اميد داريم در فرصت باقي مانده تا يك بحران كشنده براي ملت و مملكت، حاكمان حامي اين دولتيان براي رهايي از اين بحران انديشه كنند و در اين راه نخست مسووليت عملكرد خود را بپذيرند و ديگر دنبال فرافكني (بخوانيد خود اغفالي نه مردم گول زدن) نباشند و در ثاني به نصايح دلسوزان كشور و نظام و راهبردهاي علمي و اصلاحي توجه كنند و آن را سرلوحه كار و تدبير خويش قرار دهند. در اين صورت شايد بتوان كشور را همزمان از اين بحرانگراني و بحران بيتدبيري خارج كرد.
اميدي كه آرزو ميكنيم بيهود نباشد.
انشاءالله