عصرنو شماره 37 – دوشنبه 15 آبان 85 : روگرداني محافظه‌كاران از سياست/ همه يا هيچ هسته‌اي اقتدارگراها

ناظراني كه روز اول آبان نگاهي به روزنامه‌هاي صبح مي‌انداختند، سرنخ‌هاي بسياري از آنچه در عرصه سياست داخلي و خارجي كشور و به پيشوايي اقتدارگرايان جريان دارد به دست مي‌آوردند: سرنخ‌هايي از تداركات براي تبديل انتخابات آتي به نقطه اسكات هرگونه گرايش يا عمل اصلاح طلبانه در ساختارهاي قدرت؛ نشانه‌هايي از بروز بحران در تداوم مقبوليت دولت شعار پيشه نزد طبقات فرودست و البته نشانه‌هايي از پيدا شدن رگه‌هاي افتراق در رويكرد هسته‌اي مشترك محافظه‌كاران و اقتدارگرايان. ظاهرا باور به عدم كارايي نهايي رويكرد كنوني، ‌در حال گسترش است.
از جمله سرنخ‌ها و رگه‌هاي مشهود، يادداشتي بود در روزنامه رسالت كه بيان كننده ديدگاه و گرايش‌هاي محافظه‌كاران سنتي است. مضمون اين يادداشت كه مي‌توان آن را انعكاس خواسته شاخه‌هايي سابقا قدرتمند از سياست‌ورزان كشور يا زمينه‌سازي‌هاي پيش از تغيير روش بازي در ماجراي هسته‌اي تعبير كرد، بسيار روشن بود: «پرونده هسته‌اي وارد فاز جديد شده است كه ضرورت دارد بازيگران اين عرصه با واقع‌بيني و درايت بيشتري نسبت به گذشته به صيانت از منافع ملي و مصالح عمومي بپردازند… برخلاف آنچه در برخي محافل بيان مي‌شود پرونده هسته‌اي به يك بازي صرفا برد يا باخت هيچ شباهتي ندارد بلكه… يك بازي براي كسب حداكثر منافع با كمترين هزينه مي‌باشد… اين پرونده به هيچ عنوان حيثيت و غرور ملي را هدف قرار نداده است. آنچه كه افتخار وحيثيت ملي ايرانيان محسوب مي‌شود، دستيابي به فناوري هسته‌اي است كه به حمدالله به دست آمده… لذا كسب حداكثرها و از دست دادن احتمالي حداقل‌ها بنابر مصلحت به منظور حفظ عزت و استقلال در واقع حفظ غرور ملي محسوب مي‌شود… بي‌اعتماد كردن جامعه به تماميت پيشنهادها همان خواسته افراطيون نومحافظه‌كار كاخ سفيد مي‌باشد… تكيه بر بازيگران غيرقابل اعتماد [روسيه و چين] كه در اين مسير از هرمعامله‌اي رويگردان نيستند، مي‌تواند مصالح ملي را در معرض تهديد قرار دهد…»
به زحمت مي‌توان باور كرد هنگامي كه اقتدارگرايان به نقطه لاعلاج خود برسند زمينه‌سازي و عوض كردن فضا را به عهده محافظه‌كاران سنتي و روزنامه‌هاي آنها قرار دهند. محافظه‌كاران آنقدر از بازي دور مانده و به قول برخي اعاظم خود «توسط فلاني سركار گذاشته شده‌اند» كه واسپاري چنين ماموريتي را حتي باور نخواهند كرد. آنها در اين گونه نوشته‌ها درواقع فقط نگراني‌هاي خود را بروز مي‌دهند و در يادداشت‌هاي اين چنيني روش پيشنهادي خود را به مودبانه‌ترين شكل در مقابل بازيگر اصلي عرصه قرار مي‌دهند: روشي كه مبتني بر تحريك و فرستادن علايم غلط و مجري آن نيز احمدي‌نژاد وتبلورش حرف‌هاي او باشد، مصالح ملي ما را تهديد مي‌كند و در جهت حفظ عزت و استقلال و غرور ملي ما نيست. حالا ديگر محافظه‌كاران سنتي هم رويكرد اقتدارگرا در عرصه خارجي و به ويژه در حوزه پرونده هسته‌اي را رد مي‌كنند.
خوب است ببينيم چرا محافظه‌كاران سنتي نگران شده‌اند و چرا چنين نصايحي را عرضه مي‌دارند. آنها دريافته‌اند بلاتكليفي حاكم بيش از آن كه به ضرر آمريكا باشد به ضرر ايران است. زيرا ايالات متحده در اين دوره بلاتكليفي محاصره ديپلماتيك‌ها را تكميل مي‌كند و خواهد كوشيد اوضاع نابراه خود را در عراق و افغانستان روبه‌راه سازد تا از موضع محكم‌تر و با تحكم افزون‌تري با ايران حرف بزند، و ما در اين دوران بلاتكليفي جهش براي توسعه پايدار و نيز متحدين بيشتري (همان‌ها كه روزنامه رسالت آنها را غيرقابل اعتماد خوانده است) را از دست مي‌دهيم و تنهاتر مي‌شويم… ما در اين دوران بلاتكليفي- كه بر اثر برخي تلقين‌ها آن را «خريدن زمان براي پيشرفت هسته‌اي» فرض كرده‌ايم- علاوه بر فرصت از دست دادن سازندگي كشور، فرصت جلوگيري از اجماع جامعه جهاني عليه خود را كه دو سال پيش توسط رهبري كشور پيروزي خوانده شده بود از دست مي‌دهيم و در قماري شركت مي‌كنيم كه يك طرف آن زمينه‌سازي تجزيه ايران و طرف ديگر آن [لابد] به دست آوردن حق چرخاندن تعدادي سانتريفيوژ است. محافظه‌كاران سنتي دريافته‌اند هر دوي اين نتايج دربردارنده «حفظ عزت و استقلال و حفظ غرور ملي» نيست و اين يك قمار نابرابر و يك بازي دوسر باخت است. خوشبختانه در ايران محافظه‌كاران پس از سال‌ها دريافته‌اند بهترين وسيله سنجش هر استراتژي توزين هزينه- فايده آن است. به همين دليل است كه ديگر كسي از آنها دعوت به اظهار عقيده نمي‌كند و اگرچه هاشمي رفسنجاني هنوز اين امكان را دارد كه در نمازجمعه در مورد خسارت بار بودن بلاتكليفي و گريزناپذير بودن مذاكره در پايان هر اختلاف و دعوايي سخن بگويد، اما ديگر دوران دعوت از موافقان و مخالفان روش‌هاي ابداعي اقتدارگرايان در پيشبرد سياست خارجي به تلويزيون و به بحث گذاشتن موضوعاتي چون سياست هسته‌اي گذشته است. محافظه‌كاران اين را فهميده‌اند كه چرا هرگاه بحث تحريم ايران پيش مي‌آيد، يك خبر داغ از ايران شليك مي‌شود و از خود مي‌پرسند اگر قرار است ما عاقلانه عمل كنيم چرا رييس جمهوري كشور اين فرصت را به آنها نمي‌دهد؟ مگر يكروز تعليق 164 دستگاه سانتريفيوژ ربطي به پيشرفت علم دارد و… محافظه‌كاران دريافته‌اند اگر پذيرش تعليق، امروز مي‌توانست علمي داوطلبانه و «از دست دادن احتمالي حداقل‌ها بنابر مصلحت» تفسير شود، از فردا اقدامي از سر اجبار تعبير خواهد شد و در آن حالت نه تنها نمي‌توان از «حفظ عزت و استقلال و درواقع حفظ غرور ملي» حرف زد بلكه از امتيازها كاسته خواهد شد.
و بالاخره، بخش‌هاي مسووليت‌پذير در پيكره محافظه‌كار كشور دريافته است كه پيش راندن در باد تريلي كره شمالي يك فرصت نيست و تهديدي است كه گروه تنظيم كننده سياست خارجي كشور آن را نمي‌بيند يا ميلي به هوشياري در برابري آن ندارد. ما نياز به كسب دست برتر اتمي براي معامله با جهان پيرامون نداريم و مزيت‌هاي نسبي ايران توسط سطح پيشرفت هسته‌اي تعريف نمي‌شود. مزيت نسبي ما در سطح ارتباطي ما با اقتصاد جهاني و نقش ما در معاملات منطقه‌اي بيشتر نمود دارد تا تعداد سانتريفيوژها يا تجهيزات آب سنگين، هرچند اگر توانايي واقعي تسليحاتي داشتيم و حرف‌هاي جاري كه «شعاري بيش نيست» درست مي‌بود، بر توان مذاكرات و قدرت تعيين نتيجه مذاكره ما مي‌افزود. ولي به ياد داشته باشيم با وعده «ژاپن اسلامي»، محافظه‌كاران و اقتدارگرايان به قدرت رسيدند، نه تشكيل «كره شمالي اسلامي» كه مي‌تواند به «ويتنام اسلامي» تبديل شود.
آنچه را سال‌ها پيش بخشي از سياست ورزان كشور مورد تاكيد قرار مي‌دادند و در دو سال آخر دولت سيدمحمد خاتمي بر مباني مورد تاكيد او يعني تنش‌زدايي در سياست خارجي مورد عمل قرار گرفت، اكنون شاخه‌هايي ديگرا ز درخت سياست كشور پذيرفته‌اند. مي‌توان آرزوها يا پيشنهادهاي آنان را يك بارديگر خواند و از پذيرش راه درست حفظ عزت و استقلال كشو توسط آنان خشنود شد، اما مساله اين است كه آنان در پذيراندن راي خود به بخشي از حاكميت كه راه يكه‌راني در سياست داخلي و تندراني در سياست خارجي را بيشتر به سود و صرفه خويش مي‌يابد، چقدر موفق خواهند بود؟
تجربه مي‌گويد هنگامي كه موثرين به جاي پاي‌فشاري بر منافع عام و پذيرش اخم حاكم راه عافيت و گوشه‌نشيني را در پيش مي‌گيرند، در دو وجه به وجهه خويش آسيب مي‌زنند…