سرمقاله عصر نو 37: حماسه دوم خرداد 1376 به همان اندازه که براي ايرانيان آزاديخواه پيروزي شيريني محسوب ميشد، براي طرفداران استبداد و حاميان ارتجاع سخت گران تمام شد. از همان فرداي دوم خرداد، براي شکست دولت مردمي خاتمي، دستهاي ناپاک به فتنهها کردند و قسمها خوردند که نخواهند گذاشت عمر اين دولت به شش ماه برسد. چندي از دولت اصلاحات نگذشته بود که حمله قدرت طلبان به پايگاههاي اصلي اصلاح طلبان آغاز شد. سيل تهديد، ضرب و شتم، ترور، زندان و … گريبانگير کساني شد که براي پيروزي دولت اصلاحات مجاهده کرده بودند. دانشگاه و مطبوعات که نقش بزرگي در پيروزي خاتمي داشتند، به عنوان موانع بزرگ استبداد مورد هجمه همه جانبه اقتدارگرايان قرار گرفتند. تعطيلي بيش از 120 نشريه و تحميل هزينههاي سنگين به خانواده مطبوعات و تهديد تيغ تند توقيف چيزي از مطبوعات آزاد باقي نگذاشت.
و اما دانشگاه که به تعبير پير جماران « منشا همه تحولات است » دقيقا به همين دليل که منشا تحول بود، هدف جزم انديشان قرار گرفت. 18 تير 1378 آغازي بر انتقام قدرت طلبان از دانشجويان بود. دانشجويان که گناهي جز حق طلبي و آزاديخواهي نداشتند، به سلاخي قصابان انسانيت محکوم شدند. اين ضربه مهلک به پيکره دانشگاه و حوادث بعد از آن فعاليتهاي دانشجويي را به سمت زوال هدايت کرد. البته اين آغاز کار بود. پس از آن چندين سال، احضار و زندان، فرجام فعاليتهاي دانشجويي بود.
بهانه اين سخنان فرا رسيدن آغاز ماه مهر است که با مهرورزي خاص دولت مهرورز با دانشجو و دانشگاه همراه شده و اين روزها نيز شاهد محدوديت براي استادان فرهيخته اي همچون دكتر سعيد حجاريان، دكتر محسن كديور و دكتر سيد هاشم آقاجري و بي بهره كردن گروه هاي تخصصي دانشگاه تربيت مدرس از حضور علمي آنها توسط مسولان دولتي هستيم.
نگاهي گذرا به سخنان و عملکرد دولت نهم، وزير علوم تحقيقات و فناوري و معاونان وي حاکي از علاقه شديد آنها به تعطيلي فعاليتهاي سياسي در دانشگاهها است. با توجه به نگاه تنگ نظرانه و پر از توهم آنان، اميدي به فعاليتهاي فرهنگي، هنري و صنفي در دانشگاهها نميتوان داشت. اولين گام دولت نهم در دانشگاه، تغيير روساي دانشگاهها بود که با اين کار عملا مکانيسم انتخابات رياست دانشگاه که در اواخر دولت اصلاحات به جريان افتاده بود به بايگاني فرستاده شد. فرار اقتدارگرايان از انتخابات بيش از اينها بود آنان حتي از برگزاري انتخابات براي تعيين روساي دانشکدهها نيز سرباز زدند، که با اين کار عملا نيروهاي خودي را که دنبال سهم خواهي بودند ،ارضا کردند و از سوي ديگر اساتيد اصلاح طلب و مستقل که شانس زيادي براي تصاحب رياست دانشکدهها را داشتند، از صحنه خارج کردند.
در حوزه تشکلها و نشريات دانشجويي سياستهاي اقتدارگرايان بسيار قهر آميز تر بوده است. در مجلس و دولت سخن از تغيير اجباري اساسنامه و مرامنامه تشکلهاي دانشجويي مطرح است. انجمنهاي اسلامي به تدريج به محاق فراموشي سپرده ميشوند. تعطيلي انجمنهاي اسلامي دانشگاههاي اميرکبير، اروميه، سيستان و بلوچستان، اصفهان، تربيت معلم سبزوار، علوم پزشکي کرمانشاه، بوعلي سينا و علوم پزشکي همدان، علوم پزشکي شهر کرد، لرستان، صنعتي اصفهان و … نشان از عزم راسخ اقتدارگراها براي خاموش کردن صداي غير خوديها در دانشگاههاست. همراه با تعطيلي تشکلهاي دانشجويي، نشريات دانشجويي نيز روز به روز محدودتر ميشوند. از طرف ديگر امکان ايجاد تشکل و انتشار نشريه براي دانشجويان سخت تر ميشود. برخوردهاي انضباطي با دانشجويان شدت يافته است به طوريکه فقط در تابستان گذشته در دانشگاه تهران 50 نفر و در دانشگاه امير کبير 25 نفر به کميته انضباطي فراخوانده شدند. در زمان دولت اصلاحات فقط بخشي از قوه قضاييه و دستگاه اطلاعات موازي – که نهادهايي انتصابي و غير پاسخگو و در مقابل دولت بودند – به طور مستقيم به دانشجويان هزينه وارد ميکردند و وارد کوچکترين مسائل داخلي تشکلهاي دانشجويي ميشدند، اما در يکسال اخير گويي قوه مجريه کاري مهمتر از خاموشي فعاليتهاي سياسي در دانشگاهها ندارد.
اينها همه يک روي سکه مهرورزي اقتدارگرايان در دانشگاهها است. قبل از انتخابات رياست جمهوري کاملا قابل پيش بيني بود که با پيروزي اقتدارگراها در انتخابات، فضاي فعاليت سياسي در دانشگاهها به حداقل ممکن خواهد رسيد و اين کابوس به زودي رنگ واقعيت به خود گرفت و دانشگاهها خيلي سريع به خواب زمستاني فرو رفتند.
و اما پايان يک انتقام،
در اوايل سال تحصيلي گذشته يکي از اساتيد دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي اخراج شد. پس از آن پرونده تمامي اساتيد دانشگاهها به اداره گزينش وزارت علوم ارسال شد. سپس چند تن از اساتيد برجسته دانشگاه تهران مجبور به بازنشستگي- همان اخراج محترمانه- شدند. اين موج تصفيه در دانشگاهها ادامه پيدا کرد و با توجه به سخنان اخير احمدي نژاد – مبني بر اينکه دانشجو بايد بر سر استاد سکولار فرياد بکشد – بيم آن ميورد که شدت و سرعت بشتري يابد.
در مورد دانشجويان روند تصفيه جدي تر مينمايد. اقتدارگراها پس از تهديد، احضار، کميته انضباطي و زندان، نسخه ممانعت از تحصيل را براي دانشجويان سياسي غير خودي پيچيدند. بر اساس اين طرح دانشجوياني که از نظر اداره گزينش وزارت علوم در مورد صلاحيت عموميشان مشکلي وجود دارد به سه دسته، يک ستاره، دوستاره و سه ستاره تقسيم ميشوند. دانشجويان يک ستاره و دو ستاره پس از اخذ تعهد در نهادهاي ذيربط موفق به ثبت نام ميشوند و دانشجويان سه ستاره هرگز نخواهند توانست در دانشگاه تحصيل کنند. اين طرح، امسال در مورد برخي از دانشجويان هنگام ثبت نام دوره کارشناسي ارشد اعمال شد. جالب اينجاست در حاليکه اسامي اين گروه از دانشجويان اعلام شده است، وزير علوم همچنان در حال تکذيب اين خبر است. اين طرح پيش از هر چيز نشان از ترس اقتدارگرايان از قدرت دانشگاه است. اين طرح بيش از آنکه دانشجويان ستاره دار را مورد هدف قرار دهد، سعي دارد ترس از فعاليت دانشجويي را براي دانشجويان چندين برابر کند، کمااينکه در سالهاي گذشته ترس از هزينه دادن، بيش از خود هزينه به فعاليت دانشجويي ضربه زد. اقتدارگراها با اين کار سعي دارند به نسل جديد دانشجو بفهماند که تحمل شنيدن هيچ صداي مخالفي را ندارند و کوچکترين صدايي را به بدترين شکل ممکن جواب خواهند داد. اين حرکتها که روحيه اصلاح طلبي را مطابق ميل اقتدارگراها در دانشگاه از بين ميبرد اما متاسفانه فضا را براي ماجراجويي و انقلابي گري در دانشگاهها مهيا ميکند. از سوي ديگر ايجاد فضاي ناامن در دانشگاهها موجب افزايش درخواست دانشجويان و اساتيد براي مهاجرت به ديگر کشورها ميشود، پديده اي که در زمان اصلاحات کاهش چشمگيري داشت. گرچه اين پديده به گفته حداد عادل براي اقتدارگراها مساله اي جدي نيست، اما در دراز مدت ضربات جبران ناپذيري به کشوري که تشنه علم و تکنولوژي است، وارد ميکند.
دانشگاهي که قرار بود کارخانه آدم سازي شود، به اراده اقتدارگراها مجبور به انزوا و رخوت است و تنها کاري که نميکند آدم سازي است. تصفيه در دانشگاها تجربه جديدي نيست و نتيجه اي جز شکست نداشته است،اين در حاليست که به دانشگاه و به تبع آن به جامعه خسارتهاي زياد وارد ميکند. البته اين تجربه براي دانشجوياني که در زمان اصلاحات بر سر خاتمي فرياد ميکشدند و در 16 آذر 1383 او را هو کردند بسيار عبرت آموز است، ديگر براي آنها شايد امکان تحصيل در دانشگاه وجود نداشته باشد چه برسد به اينکه هر آنچه در سينه دارند بر سر رييس جمهورشان فرود بياورند.