اخيرا جناب آقاي مصباح يزدي اعلام كردهاند: «حزب مطلوب در جامعه نداريم بهترين حزب جمهوري اسلامي بود كه امام آن را تعطيل كرد».
با عنايت به اظهارنظر فوق فارغ از صحت يا عدم صحت موضوع تعطيلي حزب جمهوري توسط حضرت امام (كه در ادامه به آن پرداخته خواهد شد) و همچنين بدون توجه به پيشينه ديدگاههاي آقاي مصباح درخصوص حزب به نظر ميرسد به منظور نقد و بررسي دقيق اين اظهارات قبل از هر چيز نيازمند ترسيم منطقي ويژگيهاي حزب مطلوب ميباشيم تا روشن شود فرمايش آقاي مصباح تا چه حد به واقعيت نزديك يا دور است.
واقعيت اين است كه ديدگاهها و سنت امام، قانون اساسي جمهوري اسلامي نظرات متفكرين ديني و صاحبنظران علم سياست ميتواند ملاك ارزيابي و بررسي اين ويژگيها قرارگيرد. ذكر اين نكته ضروري به نظر ميرسد كه گوينده جمله سابقالذكر (آقاي مصباح) يك گام به پيش نهادهاند و برخلاف ديدگاههاي صريح قبلي خود كه حزب و دموكراسي را يك دستاورد وارداتي غرب در ايران تلقي ميكردند و آن را مظهر غربزدگي ميناميدند، اين بار به ظاهر اصل كار حزبي را پذيرفتهاند و نمونه بهتر آن را هم معرفي كردهاند كه بايد بررسي كرد هدف و انگيزه ايشان از بيانات جديد چيست؟ آيا اساسا نگاه ايشان تغيير اساسي يافته است يا مواضع اخير، تئوريزه كردن همان تفكرات قبلي در قالبي جديد است؟
1. جايگاه حزب در ديدگاه و سنت امام:
روش حضرت امام در طول تاريخ حياتشان بعد از انقلاب نه تنها هيچ گاه مخالفت با احزاب نبوده بلكه به صراحت لازم را در تكثر و دفاع از انديشههاي مختلف از خود بروز دادند و از آنجا كه اعتقادي عميق به اراده مردم در شكلگيري حكومت داشتند بر اين منظور اصرار ورزيدند. در مصاحبههايي كه در پاريس نمودهاند با فعاليت ماركسيستها در جمهوري اسلامي نيز مخالفتي ندارند و جمهوري موردنظر خود را صراحتا مشابه جمهوريهاي رايج دنيا كه احزاب مخالف و موافق حضور دارند اعلام ميكنند.
پس از پيروزي انقلاب نيز موافقت صريح خود را با تاسيس حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي اعلام ميكنند و اولين اجتماع سازمان مزبور در 29 فروردين 1385، در قم از ابتدا تا انتهاي قرائت قطعنامه حضور مييابند. در پاسخ به سوال مسوولان سازمان مجاهدين انقلاب كه نظر ايشان را در سال 1359 پيرامون تحزب استفسار ميكنند، ميفرمايند «حزب خوب، خوب و حزب بد، بد است.»
حتي حضرت امام موافقت خود را با انشعاب مجمع روحانيون در قالب يك حزب مستقل از جامعه روحانيت برخلاف ديدگاههاي عدهاي كه نگران اختلاف و چند دستگي در نظام روحانيت بودند اعلام و صراحتا از آن دفاع كردند. كمكهاي مالي به حزب جمهوري و تشكلهاي ديگر حاكي از نگرش مثبت ايشان به جامعه چند صدايي بود كه از لوازمات جمهوريتي بود كه با پيشنهاد خود آن حضرت در ايران پا گرفته بود. براي اثبات اعتقاد امام به وجود حزب و حاكميت مردم بر سرنوشت خويش، در تفكر ديني و نظام اسلامي اسناد و مدارك زيادي وجود دارد كه در حوصله يك مقاله كوتاه نيست و به همين مختصر اكتفا ميكنم.
2. جايگاه حزب در قانون اساسي:
در فصل حقوق ملت قانون اساسي در اصول زير:
1- اصل بيست و سوم
2- اصل بيست و چهارم
3- اصل بيست و ششم
كه ملاحظه ميشود تماما بر حقوق ملت در قالب احزاب و تشكلها تاكيد دارد و همچنين در فصل پنجم قانون اساسي در خصوص حق حاكميت ملت و قواي ناشي از آن در اصل پنجاه و ششم آمده است: «حاكميت مطلق در جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را به سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته هيچ كس نميتواند اين حق الهي را از انسان سلب كند و…»
و همين طور در اصل ششم در همان فصل آمده است: «در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكاي آراي عمومي اداره شود…» به علت محدوديت اين مقاله فعلا از موارد ديگر قانون اساسي كه تاكيد صريح بر حاكميت اراده مردم دارد، عبور و با عنايت به اصول مورد اشاره در قانون اساسي ملاحظه ميكنيم كه احزاب در قانون اساسي از جايگاه ويژهاي برخوردارند و خبرگان قانون اساسي هيچ گونه مخالفت صريح يا تلويحي با تحزب و آزادي احزاب در قانون اساسي نديدهاند. واقعيت اين است كه وقتي با اين صراحت براي حضور اراده مردم در اداره نظام در قانون اساسي تاكيد شده است، چه راهي غير از حضور ديدگاهها و تفكرات و سليقههاي مختلف و احزاب ميتواند براي تحقق آن در پيش رو باشد؟
3. ديدگاه متفكرين ديني درباره تحزب:
بدون ترديد جمله معروف شهيد بهشتي كه حزب معبد من است»، بارزترين دليل تاكيد يك اسلامشناس برجايگاه مهم احزاب در اسلام است و از سوي ديگر نگاه شهيد مطهري كه احزاب سياسي را بهترين شكل امر به معروف در جامعه ديني معرفي ميكند و تاكيد بر استفاده از اين ابزار مدرن در جامعه خود دارد، دليلي محكم و متقن بر سازگاري دين با كار حزبي و تشكيلاتي است. بدون ترديد ديگاههاي اين دو بزرگوار كه طبعا مورد پذيرش آقاي مصباح و همفكرانش نيست، جاي شكي براي فعاليت حزبي در نظام باقي نميگذارد.
با عنايت به ديدگاه امام، قانون اساسي و متفكران ديني درباره تحزب، آقاي مصباح چه كم وكاستي را در احزاب موجود در ايران ملاحظه كردهاند كه آنها را نامطلوب اعلام كردهاند؟ آيا در قانون اساسي نسبت به تشكيل احزاب بحثي نشده است؟ احزاب موجود مخالف قانون اساسي بودهاند؟ آيا بزرگان و متفكران انقلاب احزاب را نفي كردهاند؟ در تفكر ديني چيزي به نام حزب نداريم؟
تنها كساني را برنميتابند، كه خود را فوق قانون و هر تشكيلاتي ميدانند و اعتقادي به جمهوريت و لوازمات آن ندارند و احزاب شناسنامهدار برابر قانون اساسي را مطلوب نميدانند. احتمالا حزب مطلوب از نظر آقاي مصباح يزدي حزبي است كه از پشتوانه قدرت برخوردار باشد، پاسخگو نباشد، جمهوريت را دستاورد غربي بداند و به عنوان يك گروه ذينفوذ فعاليت حزبي و سياسي خود را انجام داده و از همه امكانات برخوردار بوده باشد. لذا از نظر ايشان احزاب موجود در عرصه سياسي ايران كه هم از جايگاه قانوني و هم كم و بيش از پشتوانه تئوريك برخوردارند مطلوب نيستند حزبي از نظر ايشان مطلوب است كه نه مجوز قانوني داشته باشد و نه پايبند به قانون اساسي باشد و نه مردم را منشا اراده تشكيل حكومت و تاثيرگذار بداند و از همه امكانات بيتالمال هم برخوردار باشد و به هيچ كس هم پاسخگو نباشد و هيچ برنامهاي هم براي اداره جامعه ارايه نكند. درواقع از اين منظر حزب مطلوب حزبي است كه پيگير اميال و اهداف حاكميت باشد و در جهت توجيه اقدامات آنها گام بردارد. احزاب «نامطلوب» فعلي به اين دليل نامطلوبند كه تفاوت آرا دارند و موجبات رقابت و لوازم دموكراسي را برابر قانون به وجود ميآورند و براي يك جامعه سياسي نشاطآورند. با اين اوصاف نهايتا حزب مطلوب از نظر آقاي مصباح يزدي حزبي است كه نه نياز و نه اعتقاد به رقابت در صحنه سياسي دارد و نه لزومي دارد كه به لحاظ تئوريك از پشتوانه علمي و اعتقادي برخوردار باشد. لذا به نظر ميرسد اگر جناب مصباح اخيرا به حزب اعتقاد پيدا كرده باشند احتمالا از نوع نظام تك حزبي نظير حزب بعث عراق باشد كه به اتكاي قدرت نظاميان و دخالت در تمام امور و موروثي بودن حاكمان و زمامداران به وجود آمده بود.
اما يك سوال هنوز باقي مانده است: اگر از نظر ايشان حزب مطلوب نداريم چگونه است كه كانديداي موردنظر ايشان در انتخابات نهم رياست جمهوري عضو دو حزب حاضر در صحنه سياسي ايران يعني جمعيت ايثارگران و جامعه اسلامي مهندسين بودهاند؟ شايد حضور غيرمستقيم نظاميان در برخي تشكلها، شبهه ايشان را برطرف كرده باشد.
در خاتمه لازم به يادآوري است كه به استناد آخرين بيانيه تعدادي از اعضاي جمهوري اسلامي و اطلاعات موثق ديگر، امام هرگز دستور انحلال حزب جمهوري اسلامي و هيچ حزب و سازمان سياسي ديگري را صادر نكردند و در ديدار با آقايان خامنهاي و هاشمي، كه از رهبران وقت اين بزرگواران در آن حزب ابراز داشتند و انحلال حزب بنابر مصلحتانديشي رهبران وقت آن بوده هاست كه با اظهارات جناب آقاي مصباح يزدي در تعارض است.