بازگشت امنيتي به دوران پيشا اصلاحات:«محاربي در خارج به كه منتقدي در داخل!»

عصر نو 34: متجاوز از سه دهه پيش، محمدرضا پهلوي پادشاه ايران، با نخوتي كه زاده ماليخولياي همزاد با اوجگيري حكومت تك نفره او بود، مخالفان را مورد خطاب قرار داد. او با تكبري مثال زدني پيشنهاد كرد هركس با ساختار سياسي ساخته دست او مخالف است گذرنامه‌اش را بگيرد و برود. كجا؟ محمدرضا پهلوي با اين كاري نداشت. او مي‌دانست هركس وطن خود را در جست‌وجوي تكيه گاهي ترك كند تا از مخالفت خود اهرمي براي جابه‌جا كردن حكومت بسازد، سال‌هايي بعد خود را در جايگاه تكيه‌گاهي خواهد يافت براي اهرمي خارجي و يا دور از وطني گرفتار معاش روزانه خويش و بي‌خيال از سرنوشت ميهن دوردست. مثال‌هايي به تعداد انگشتان دست از تبعيديان سخت سر و انقلابيون راسخ و فراري، اين قاعده را نفي نمي‌كرد، اما هر كسي مي‌ماند يا بايد در زندان مي‌پوسيد و در تپه‌هاي اوين به رگبار بسته مي‌شد يا در مقابل دوربين تلويزيون به اشتباه‌هاي ناكرده اعتراف مي‌كرد، اقرار مي‌كرد به حقيقت رسيده و از «اعليحضرت» پوزش مي‌خواست.
همراه با بسياري از خصايل و روش‌هاي محمدرضا، اين روش‌هاي او نيز به ارث ماند و الگو شد: برخي مديران و كارشناسان امنيتي در روند انجام وظيفه خود همواره سياست تبديل مخالف به معاند و محارب، تبديل عنصر موثر به مهره بريده و منتقد داخلي به برانداز خارجي را آسان‌ترين راه حفظ جمهوري اسلامي مي‌يافتند! و امروز اين روش بر كل نظام حاكم شده است.
براساس اين مشي، بهتر است مخالفان سياست‌هاي جاري، از كشور رفته در اختيار دستگاه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي غرب قرار گيرند و بهترتر آن است كه قبل از خروج از كشور درجايي اعتراف به جاسوس بودن بكنند تا پيشاپيش كشف شده باشد كه چه سرنوشتي در انتظار منتقد حكومت است. روش براندن افراد يا فراري دادن آنها به خارج، از عمده‌ترين شيوه‌هاي مقابله با مخالفان و منتقدان است. اين روش براي آن به كار مي‌رود كه به جامعه و به فعالان سياسي اثبات شود هركس با «ما» مخالف است در نهايت به خودش و عقايدش خيانت مي‌كند: يا جلوي دوربين تلويزيون گريه كرده و به خاطر جرايمي موهوم طلب بخشش مي‌كند و يا با كمك غيرمستقيم ما از كشور خارج مي‌شود تا در دامان سرويس‌هاي بيگانه به خائن بودن خودش عملا گواهي دهد. جالب است كه اين شگرد اخيرا در جمله روحاني معروفي ديده شده كه گويا مصباح راه تيره و تاريك تغيير آرايش مجلس خبرگان رهبري نيز هست. او به تاسي از محمدرضا در جمله‌اي همذات با فرمايش او گفته است هركس فلان مفهوم سياسي را قبول ندارد از كشور برود. استدلال او براي قبول ننگ گفتن اين حرف آشكار است: فردي كه در داخل كشور اندكي به اختيارات فلان مقام تعريف شده در قانون اساسي منتقد باشد خطرناك است، اما اگر همين شخص در خارج كشور با كل همان مقام و اصل قانوني و با همه قانون اساسي مخالفت كند و علم براندازي بردارد هيچ خطري ندارد و تاثيري بر جهت رويدادهاي داخلي نخواهد داشت. مثل صدها ايراني ديگر، فقط خودش را علاف كرده است؛ «محاربي در خارج، به كه منتقدي در داخل».
در گذشته كاربرد روش‌هاي خودزني براي نابودسازي وجهه اجتماعي افراد مي‌شد. از سويي افراط در براندن و اعتراف‌گيري و نفي خويشتن، كارايي اين روش‌ها را با پرسش روبه‌رو مي‌ساخت و از سوي ديگر حضور امام راحل و پس از آن فضاي آزاد منتهي جنبش ملي دوم خرداد و دوره اصلاحات اجازه چنين «بازجوتازي‌»هايي را نمي‌داد. روش اعتراف عليه خود چنان نخ نما و فاقد تاثير شده بود كه اعتراف كنندگان پير و جوان سال‌هاي 82 و 83 حتي خود را مجبور به تكذيب حرف‌هايي كه در مقابل دوربين زده بودند نمي‌يافتند. سكه خائن نمايي فعالان سياسي از رونق افتاده بود.
حالا در اول راه بازگشت كليت نظام، ‌به روش‌هاي نظام پيشين هستيم. آدم‌هايي كه ماه‌ها حتي از ديدن وكيل خود محروم بوده‌اند از اوين مستقيما به خبرگزاري‌ها مي‌روند تا به جاسوسي اعتراف كنند و كساني كه حتي اگر مرام و هدف تعريف شده‌اي نداشته‌اند و به خاطر دوران حبس طولاني اسم و رسمي به هم زده‌اند در معيت بازجويان خود و در حالي كه گويا فقط تار سبيلشان را وثيقه مرخصي گذاشته و اوراق لازم را به دست دارند از مرز رد مي‌شوند. خيلي رسواست. حداقل در سال‌هاي پيش، سه روز بعد از آزادي عازم ايسنا مي‌شدند تا ملت را درجريان خطاهاي خود بگذارند و يا مدتي دراز پس از آزادي در آن سوي مرز سر از آب درمي‌آوردند… بازگشتي خيلي سردستي و شلخته است به روش‌هاي سابق.
اما تجربه‌هاي اخير آموزنده است: خاتمي و چند فعال سياسي ايراني به سفر خارج رفته‌اند و هر دو درمورد جمهوري اسلامي سخن گفته‌اند. نيازي به تكرار حرف‌هاي آنها نيست ولي جالب است كه خاتمي به خاطر دفاعش از اسلام واقعي انقلاب و جمهوري برخواسته از آن فحش مي‌خورد و به آنها اعتنايي نمي‌شود. در جمهوري اسلامي گويا اين قاعده است كه خون منتقدان داخلي را مباح بدانيم و به ريش مخالفاني كه در خارج به صراحت از تغيير نظام حرف مي‌زنند، به خاطر بي‌تاثير بودن حرف‌هايشان بخنديم. اما اين خنده از باور به اصلي كه در سطور پيشين ذكر شد مايه مي‌گيرد: فعالان سياسي، همچون ماهي كه فقط در آب زنده است و حركت مي‌كند، هنگامي كه از وطن خود دور مي‌شوند ديگر «تاثيرگذار» نيستند.
قبلا هم گفته‌ايم كه مطبوعات با مديريت مائو ییست ها را مي‌پذيرفتيم، چون تاثيرگذار نبودند. ولي سلام موسوي خوئيني را تحمل نمي‌كرديم.
بديل اين فرجام ناخوش، مقاومت در مقابل گرايش استبدادي در داخل سرزمين است. اگر انتقاد و مخالفت تندي هست بايد همين جا گفته شود. اگر سفري و بازديدي هست، حد حرف زدن و درد دل نگاه داشته شود، اگر مفري و گريزگاهي به بركه‌اي امن‌تر هست بايد همچون ماهي محتاطي از آن دوري شود كه اين گريزگاه‌ها فقط براي كسبه سياسي و فعالان دوره‌اي و نامجويان مفيد است. ماهي، ‌در دريا ماهي است.