وقتي پاپ اسلام را مكتب خشونت ميداند، به راستي جاي برآشفتگي دارد. همه كساني كه به اسلام و سيره نبوي و ائمه(ع) آشنا هستند، قبل از هر چيز از ظلمي كه در حق اين معني رفته است احساس دلتنگي ميكنند.
يك ميل در وجود آدمي شعله ميكشد، با خود ميگويي كاش ما هم بلندگويي به وسعت رسانههاي غربي داشتيم. كاش ما هم ميتوانستيم با يك نماي بزرگ چهره واقعي اسلام را نشان دهيم تا آنان كه مثل پاپ به اشتباه افتادهاند، اگر از سر سياسيكاري ريگي در كفش دين نكردهاند، زودتر به سر عقل بيايند و از جهل به درآيند. اين قصه با هر نيتي آغاز شده باشد، تداعي كننده خاطرات مشابهي است كه برخي دوستان، يا به ظاهر دوستان اسلام رقم زدهاند. درواقع آنچه پاپ مدعي است از جنس همان ادعايي است كه افراطيون و غلات متعصب ميكنند. دوستاني كه به فرنگ رفتهاند يا در جمع افراد غيرمتدين، گرفتار سوالات اتهامآلود راجع به اسلام شدهاند حتما اين تجربه تلخ را داشتهاند هنگامي كه از آنان پرسيده ميشود فلاني تو كه از پيوند اسلام و صلح طلبي و بشردوستي دم ميزني، رفتار فلاني و فلاني را چگونه توضيح ميدهي؟ نظرات راجع به شكنجه و زندان و بسته شدن روزنامهها و لگدمال شدن حقوق بشر و ترويج و اعمال خشونت در فلان كشور اسلامي و به دست مسلمانان چيست؟
اين تجربه انسان را به ياد غربت تاريخي اسلام مياندازد، غربتي كه از يكسو گرفتار عالمان متهتك و از سويي جاهلان متنسك است. عالماني كه ميدانند رفتار متعصبانه در اسلام جاي ندارد، اما با تجاهل انگ جهالت و جمود را به سينه اسلام ميكوبند و جاهلاني كه نادانسته با تعصب كور خود مفهوم جهاد، شهادت و ايثار را مترادف ترور، وحشت و خشونت كردهاند. با اين وصف نميدانيم آيا پديدهاي همچون طالبان ازنوع دشمنان زيرك اسلام است يا از جنس جاهلان متعصب كه مثل حكايت خاله خرسه سنگ جهالت را بر مغز اسلام ميكوبند تا آن را از تعقل خالي و به سوي تعبد كور سوق دهند.
يادمان ميآيد وقتي خاتمي تلاش ميكرد در مجامع بينالمللي اثبات كند كه اسلام يعني صلح بشري و عدالت عمومي، چند گروه داخلي و خارجي در حوزه عمل و نظر سعي ميكردند خلاف آن را ثابت كنند. از يك سو گروههايي مثل مجاهدين خلق كه خود سمبل خشونت و ترور بودند به كمك لابي صهيونيستهاي جهاني و از يك سو گروههاي داخلي با ارايه تصويري خشن و مستبد از رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي پروژههايي مثل ترور حجاريان و قتلهاي زنجيرهاي با غرور از پيوند اسلام و ترور جشن خوشحالي و پيروزي ميگرفتند. در حوزه نظر هرقدر خاتمي سعي ميكرد گفتوگوي تمدنها را به عنوان ضرورتي براي جهان خشونت بار امروز مطرح كند و سلطه طلبيهاي جهاني را از منطق اسلام و بشر خارج نشان دهد، گروهي اين تلاش را انحراف در اسلام دانسته و آيات قرآن را به گونهاي تفسير كردند كه درخدمت اسلام دخمهاي قرار گيرد. (خواننده را به تفسير يكي از نظريهپردازانشان از آيه واعدوالهم ما استطتعتم من قوه كه آن را آيه توجيه ترور ميدانند ارجاع ميدهيم).
اين كه پاپ چنين ادعايي را به هر نيتي مطرح ميكند دردناك است، اما دردناكتر آن است كه بذر جهالت يا تهاجل نسبت به اسلام و آفت رنگ و اتهام به مفاهيم آن در مزرعهاي رشد ميكند كه دوستان مدعي آن را تسطيح كردهاند. اگر آنچه ديروز با گام طالبان يا القاعده رخ داد به نام اسلام صورت نگرفته بود ما امروز ميتوانستيم بسيار سهلتر و عمليتر، شماي اسلام را از قرائت جامدانه برائت بخشيم.
اگر تمام كساني كه همه همت خود را مصروف شكست قرائت انسان دوستانه از اسلام كردند، سعي ميكردند از آن حمايت كنند، امروز سرما بلندتر از ادعاهاي پاپ بود. اگر برخي مخالفان، تلاش اصلاحات را براي نظام و اسلام ارج مينهادند و با درايت تمام پيامد مبارك اين تلاش را پاس مينهادند، امروز به جاي آن كه از پيروزي مثلا يك جناح سياسي خوشحال باشند ميتوانستند با دستهايي پاك و پروندهاي عاري از سوابق خشونت گرايي و با دلايلي قويتر، مظلوميت اسلام را در برابر پاپ تظلم خواهي كنند.
به راستي اگر اظهارات پاپ تنها يك پيام منطقي و نتيجه مبارك داشته باشد اين است كه حواسمان را جمع رفتار و گفتارمان درخصوص اسلام كنيم و ادب را از بيادبي بياموزيم. اگرچه تاكنون هزار فرصت تبليغاتي را از اسلام ستاندهايم و آن را بارها در غبار تفاسير تند از اسلام مكدر كردهايم اما اين بار بايد با ذكاوت تمام از دفاعي كه ادعاي پاپ را درست جلوه دهد بپرهيزيم. در اين شرايط آنچه ادعاي ناصواب پاپ را مستحكم ميكند، ادامه مسيري است كه خشونت طلبي و فحاشي را عين اسلام جلوه ميدهد و تعصب و جمود را به جاي تعقل و مجادله احسن تجويز ميكند.
اگر دوستان مدعي اسلام دلسوز اسلاماند بايد بدانند كلفتي رگ كردن دليل دوستي و ابزار نجات بخش دين نخواهد بود و حذف فيزيكي و دريدن گلوي جاهلان و بستن گوشهاي شنوندگان در استطاعت عملي مسلمانان و استعداد منطقي اسلام نيست.